رکوئیم موتسارت Introitus با رهبری کارل بوهم کمپانی دکا کلاسیک

آیا ما انسان ها اندوه را انتخاب می کنیم یا سرآغازمان استوار بر اندوه و پوچیست ؟
به این باور رسیده ام بسیاری از هنرمندان پس از مرگشان متولد می شوند مانند موتسارت.

همانطور که در این پست مشاهده می کنید ، فاصله ای کوتاه بین شادی و اندوه وجود دارد.

هر چه قدر سعی می کنید شادی را سرمشق زیستن خود کنید ، سعادت ابدی در جهان دیگریست که به آن : جهان رنج می گویند .

موتسارت آهنگساز این اثر ۳۵ سال بیشتر عمر نکرد ، قطعاً به راحتی می توان تصور کرد اگر او ده سال دیگر زنده می ماند چندین اپرا و صد ها اثر دیگر می نوشت ، نکته ای در میان است که بسیار برای من دارای اهمیت است و آن ارتباط میان سعادت جهان هنر با جهان رنج است .

موتسارت زمان نوشتن اپراهای خود و بسیاری از آثارش به این نکته توجه می کرد که تمام مردم بتوانند آن را درک کنند ، افسانه یا غیر قابل درک برای عموم مردم نباشد ، باعث تعجب است که چرا موتسارت در اوج جوانی بیمار شد ، فقیر شد ، مهر همسرش به او کاسته شد ، پدرش او را در آخرین روز های زندگی محکوم کرد ، از دربار به نوعی اخراج شد ، سفارش هایش از اندیشمندان یا شاهزادگان به خوش گذران های غیر قابل تحمل تبدیل گشت که موتسارت و آثارش را آنچنان درک نمی کردند ، این میزان تغییر در مدتی کوتاه باعث شد موتسارت به مقام رنج برسد و رکوئیم را بنویسد .

هیچ یک از آثار موتسارت قابل مقایسه با رکوئیم نیست چون تنها همین رکوئیم از فرمِ مرثیه باقی مانده است ، حتی مَس ها و آثار مذهبی دیگر شخصی نبوده و ارتباطی آنچنان مستقیم با لحظات رنج آور زندگی موتسارت نداشته است.

بسیاری از عزیزان سالییری دوست نزدیک موتسارت را دلیلی بر این اتفاقات می دانند ، شاید باورش سخت باشد اما سالییری وسیله ای بود برای رسیدن موتسارت به مقام رنج و سفر او به جهان سعادت که همان جهان رنج می باشد .

به عزیزانی که سالییری را محکوم می کنند معترض نیستم چون مشخص نیست هنوز سالییری باعث مرگ موتسارت شده یا نه ، اما از سالییری نهایت تشکر را دارم بابت نوشتن اپرایی که مربوط به ایران و ملکه ایران زمین است . ( در فرصتی مناسب این اپرا را برایتان معرفی خواهیم کرد ، شاهکار به تمام معناست آن اپرا )

در کل سروران من هیچ هنری در این جهان بدون رنج ماندگار نشده ، از جهان ادبیات تا سینما ، موسیقی ، هنرهای تجسمی و…. باید الهام گرفت که مقام رنج به همه کس داده نخواهد شد ، زمانی که ابله داستایفسکی را می خواندم بارها بر این متن خیره شدم ، آن را تجسم کردم و حتی تصور در جهان فعلی ، در آخر به چی رسیدم ؟ به شادی رسیدن به مقام رنج.

گفتن این مطالب شاید باعث دلخوشی یا شادی شما عزیزان نشود ، دقیقاً مشکل در همین‌ است ، مسیر رسیدن به شادی هیچ ارتباطی با خوشی های روزمرگی ندارد ، درست همینجا بود که به یقین رسیدم آقایان دو دو تا چهارتا دیگر زندگی نیست بلکه آغاز مرگ است . (یادداشت های زیر زمینی داستایفسکی)

آغاز مرگی که موتسارت ، کاراواجو ، داستایفسکی ، کافکا و…. آن را فهمیدند ، امیدوارم آن لحظه ی رهایی و عدم ستایش بی علت جهان پس از مطالعه کپشن و تماشای این پست در شما آشکار شود .

رکوئیم موتسارت بخش Rex tremendae به رهبری ( کالین دیویس – Colin Davis )

از شما عزیزان خواستارم که این اثر را چندین بار متوالی در تنهایی خود قبل از شروع سال جدید بشنوید تا تاثیر عظیم آن را در وجودتان احساس کنید واقعاً به این اثر نیاز داریم همانندِ ثانیه های پایانی آن : نجاتم بده ای چشمه ی رحمت .

موتسارت به خوبی می دانست که مرثیه ی مرگ او مرحله ی عبوری است برای لحظات خاص ، لحظاتی که مدتی طولانی در تنهایی سپری می شه و از اضطرابی عظیم زاده میشه .

آنجاست که در میانه ی این اثر این متن ، نجات بخش خواهد بود : آزادانه باید رستگاران را نجات دهی توجه کنید آزادانه ، نه با اجبار !

بی نهایت رستگاری را به انسان نشان دهیم تا زمانی که با انسانی آزادانه برخورد نکنیم تماماً در هراس خواهد بود ، ترس از روبرو شدن با درون اجباری مان نه آن درونی که خودمان آن را بسازیم .

این مرثیه مرگ موتسارت کمک می کند که با خودتان آزادانه روبرو شوید و در تلاش باشید برای زیستنی آزاد تر در درونتان همین و بس.