سمفونی شماره هشتم گوستاو مالر با رهبری لئونارد برنستاین

گوستاو مالر در سال 1906، در حالی که در جشنواره موتسارت در سالزبورگ شرکت می کرد با ریچارد اسپچت مورخ موسیقی دیدار کرد.

در آن زمان مالر مشغول آهنگسازی سمفونی هشتم خود بود و به طور مفصل در مورد آن با اسپچت صحبت کرد ، چند سال پس از مرگ مالر ، اسپچت گزارشی از نظرات مالر در مورد سمفونی هشتم را منتشر کرد:

فکر کنید، در سه هفته گذشته طرح های یک سمفونی کاملاً جدید را تکمیل کرده ام ، چیزی که در مقایسه با آن ، بقیه آثارم مقدمه ای بیش نیستند.
من هرگز چنین چیزی تا کنون ننوشته ام ، این چیزی است که هم از نظر محتوا و هم از نظر سبک با تمام کارهای دیگر من متفاوت است و مطمئناً بزرگترین کاری است که من انجام داده ام.

همچنین فکر نمی کنم که تا به حال تحت چنین احساسی کار کرده باشم ، مانند رعد و برق بود – من تمام قطعه را بلافاصله جلوی چشمانم دیدم و فقط لازم بود آن را یادداشت کنم ، انگار که به من دیکته شده بود.

سمفونی هشتم از این جهت قابل توجه است که دو شعر به دو زبان مختلف را با هم متحد می کند ، اولی سرود لاتین و دومی صحنه پایانی قسمت دوم فاوست گوته ، آیا این شما را شگفت زده نمی کند؟

سمفونی شماره 8 مالر در کنار هم قرار گرفتن بسیار نامتعارف از متون و منابع اجرایی شگفت‌انگیز ، به‌عنوان بزرگ‌ترین و عجیب‌ترین اثری است که او تا کنون نوشته اما سمفونی هشتم نشان دهنده تغییر ناگهانی در سبک مالر بود به طوری که در سه سمفونی قبل از هشتم ، مالر شروع به نوشتن انتزاعی‌ می‌کند ، فرم‌های او تا حدودی منظم‌تر می‌شوند بافت‌ها نازک‌تر ، متناقض‌تر می‌شوند و رشد انگیزشی شدید مالر جایگزین ژست‌های رمانتیک برون‌گرا می‌شود.

آه خدا جان چه قدر شیرین و روح نواز است نوشتن درباره ی موسیقی مالر باید اضافه کنم علاوه بر این ، مالر استفاده از صدا و گروه کر را برای تأکید بر معانی فلسفی متوقف کرده بود پس استفاده برجسته از مدیوم های آوازی در سمفونی هشتم ، درجه غیرمعمول همخوانی هارمونیک و بافت های سازهای شکوهمند آن همگی نشان دهنده بازگشتی دراماتیک (هر چند موقتی) به سبک اولیه اوست همان سمفونی دوم .

مالر موسیقی غول‌پیکر سمفونی هشتم را در حدود ده هفته نوشت و به گفته همسرش آلما ، «انگار در تب بود».

اگر دقت کرده باشید همان تب مالر در روح والای هر مخاطب شکل می گیرد و بی قرار شدن به نوعی قراری ابدی خواهد بود .

رهبر : لئونارد برنستاین ، اجرای سال ۱۹۷۵ و ارکستر فیلارمونیک وین

آواز نوشیدنی غم زمین اثری از گوستاو مالر به رهبری برنستاین کمپانی سونی

می دانید مشکل بزرگ ما انسان ها در چیست ؟ عموماً سعی می کنیم رو در روی نیستی قرار بگیریم تا به خودمان می اندیشیم متوجه می شویم پایان عمر نزدیک است و اکنون این خبر تلخ وجودمان را فرا می گیرد : شما در مقابل جهان نبوده اید بلکه الان فرصتش رسیده که راه رفتن و ایستادن را بیاموزید !

اکنون شراب را بردارید! حالا دوستان وقتشه! لیوان های طلایی خود را به انتهای آب بریزید ، زندگی تاریک است ، مرگ هم همینطور. (بخشی از متن این اثر)

تصور کنید تا چه میزان فشار روانی و روحی را انسان باید تجربه کند تا حاصل آن موسیقی با عنوان آواز زمین و اعتراض به جهان باشد!
امروز زادروز گوستاو مالر است ، اما به نظرم هر روز زادروز اوست ، در کل فرصتی شد تا اولین اثر از مجموعه ی شش قطعه ی آواز زمین را برایتان معرفی کنیم .

مالر چند سال بود که در غم بی پایان زندگی می کرد ، از دست دادن دختر چهار ساله اش و بیماری قلبی کشنده ی خودش خبری بی نهایت غم انگیز برایش بود ، در این میان اختلافات او با آلما همسرش آزارش می داد ، چه چیزی می توانست او را آرام کند ؟
زمانی که پزشک مالر به او توصیه کرد استراحت کند ، او بیشتر خود را مشغول به نوشتن موسیقی کرد ، بسیاری از بیماری ها هنوز کشف نشده باقی مانده اند ، هیچ کسی جز مالر نمی دانست این موسیقی و آهنگسازی است که او را از شرایط تلخ آن روزهایش نجات می دهد.

مالر آهنگساز این اثر اعتقاد داشت اگر بخواهم راه بازگشت به خودم را پیدا کنم باید وحشت تنهایی را بپذیرم ، پس شما عزیزان هم اکنون شنونده ی وحشت تنهایی هستید.

باور کنید شش آواز این مجموعه با عنوان آواز زمین به بسیاری از موضوعات می پردازد مانند : دوران عاشقی و پاییز تا شور یا نشاط جوانی که چگونه از دست می رود ، در نهایت انتهای مجموعه ی آواز زمین مالر با خداحافظی تلخِ جهان به پایان می رسد ، در اینجا بود که راهپیمایی مرگ در موسیقی شکل گرفت و مالر قبل از نوشتن سمفونی نهم آنچه را که می خواست نوشت.

متن اثر

Schon winkt der Wein im goldnen Pokale, –
Doch trinkt noch nicht, erst sing’ ich euch ein Lied!
Das Lied vom Kummer
Soll auflachend in die Seele euch klingen.
Wenn der Kummer naht,
Liegen wüst die Gärten der Seele,
Welkt hin und stirbt die Freude, der Gesang.
Dunkel ist das Leben, ist der Tod.

Herr dieses Hauses!
Dein Keller birgt die Fülle des goldenen Weins!
Hier, diese Laute nenn’ ich mein!
Die Laute schlagen und die Gläser leeren,
Das sind die Dinge, die zusammenpassen!
Ein voller Becher Weins zur rechten Zeit
Ist mehr wert als alle Reiche dieser Erde.
Dunkel is das Leben, ist der Tod.

Das Firmament blaut ewig und die Erde
Wird lange fest stehn und aufblühn im Lenz.
Du aber, Mensch, wie lang lebst denn du?
Nicht hundert Jahre darfst du dich ergötzen
An all dem morschen Tande dieser Erde!

Seht dort hinab! Im Mondschein auf den Gräbern
Hockt eine wild-gespenstische Gestalt.
Ein Aff’ ist’s! Hört ihr, wie sein Heulen
Hinausgellt in den süßen Duft des Lebens!
Jetzt nehmt den Wein! Jetzt ist es Zeit, Genossen!
Leert eure goldnen Becher zu Grund!
Dunkel ist das Leben, ist der Tod!