ریشارد واگنر یا به طول کامل ویلهلم ریشارد واگنر آهنگسازِ آلمانی تبار که در سال 1813 در لایپزیگ آلمان متولد شد و در تاریخِ 1883 در ایتالیا در گذشت .
ریشارد واگنر که خیلی از علاقه مندان موسیقی ریچارد هم به او می گویند.
در واقع کنسرت های واگنر در ایران با عنوانِ ریشارد هست و در دهه های پیش به عنوان ریشارد مطرح شد.
واگنر نظریه پرداز نمایشی و آهنگسازِ اپرا بود و موسیقی او تاثیری انقلابی بر روند موسیقی غرب گذاشت.
از بزرگترین آثار واگنر می توان اپراهای زیر را نام برد :
پارسیفال ، حلقه ، تریستان و ایزولد (ایزولده) ، لوهنگرین ، تانهاوزر ، هلندی پرنده
این اپراها بین سال های 1843 – 1882 نوشته شد.
واگنر بسیار به نمایشنامه های شکسپیر ، گوته و شیلر علاقه داشت زمانی که در دانشگاهِ کروزشول درسدن و نیکولایشول لایپزیگ بود.
واگنر در دوران دانشجویی بی حوصله بود و مقدمات موسیقی را دوست نداشت بیاموزد ، انگار او زاده شده بود تا مسیر موسیقی بتهوون را به پایان برساند . او در دانشگاه به مطالعه دقیقِ کوارتت زهی و سمفونی های بتهوون پرداخت.
در نتیجه واگنر از مربی خود به نام تئودور واینلیگ، خوانندۀ توماسچول لایپزیگ کمک گرفت تا در شش ماه بتواند مقدمات موسیقی را بیاموزد .
در نهایت واگنر خود سمفونی در سی ماژور را نوشت و آن را در سال 1833 اجرا کرد . اولین اجرای این سمفونی در همان دانشگاه بود .
اسم دقیق مکانی که در آن جا اجرا کرد : کنسرتِ لایپزیگ گواندهاوس بود .
واگنر در همان سال از دانشگاه انصراف داد و راه خود را از مسیرِ تکراری آموزش جدا کرد ، واگنر سعی کرد تمامِ حس و حال های شخصی خود را در کوتاه ترین زمان ممکن به موسیقی تبدیل کند.
در همان سال واگنر اولین اپرای خود را به نام Die Feen (پریا) نوشت .
این اپرا داستانی خارق العاده داشت از کارلو گوزی ، متاسفانه واگنر در آن سال نتوانست این اپرا را کامل کند در نتیجه او رهبر یک گروه تئاتر از ماگدبورگ شد.
اپرای دوم ریشارد واگنر به نام Das Liebesverbot (ممنوعیت عشق ) می توان گفت در آن دوران اصلاً خوب نبود.
واگنر کلی بدهی داشت با اپرای دوم خود و در سالِ 1839 در حالی که از دست طلبکارانِ خود فرار می کرد تصمیم گرفت به پاریس مهاجرت کند و سه سال در آنجا بماند ، موسیقی بنویسد ، مشهور شود که به هیچ کدام نرسید .
او آنقدر فقیر شد که با مستعمرهای از هنرمندان فقیر آلمانی زندگی میکرد در نهایت با روزنامه نگاری ، موسیقی ، مجسمه سازی یا حک کاری توانست از گرسنگی نجات پیدا کند ، پولدار هم نشد .
با این وجود در سال 1841 سومین اپرای خود به نامِ Der fliegende Holländer هلندی پرنده را بر اساسِ افسانه ای درباره ناخدا کشتی که برای همیشه دریانورد بود ساخت .
در سال 1842، در سن 29 سالگی، با خوشحالی به درسدن بازگشت. در سال 1843 اپرای هلندی پرنده را اجرا کرد که موفقیت چندانی نداشت . زیرا تماشاگران انتظار داشتند زبانِ این اپرا فرانسوی باشد اما ایتالیایی بود .
واگنر ناچار شد دعوتِ دربار فرانسه را برای رهبری کردن موسیقی بپذیرد که تا سال 1849 این سمت را حفظ کرد .
در 10 اکتبر 1845 او اپرای تانهاوزر را اجرا کرد که مورد استقبال عموم قرار گرفت .
واگنر آثارش در دهه 1840 پس از منتشر شدن مورد استقبال قرار نمی گرفت اما همه آن ها از ثباتی یکسان تشکیل می شدند و آن هم اندیشه واگنر بود که پس از چند سال آثارِ او مجدداً مورد استقبال عموم قرار می گرفت .
واگنر اختیار و کنترل زیادی داشت برای مدیریت دربارِ درسدن که فرانسوی ها به مرور خوششان نیامد و مخالفت نشان می دادند ، واگنر می خواست اپرای جدید خود که لوهنگرین نام داشت را صفر تا صد با انتخابِ خود و بدون دخالت سازمانِ اداری و دستکاری بسازد .
همچنین واگنر می خواست کنترل دربار را از فرانسوی ها بگیرد و یک تئاتر ملی ایجاد کند که تولیدات آن توسط اتحادیه نمایشنامه نویسان و آهنگسازان انتخاب شود.
واگنر انقلاب آلمان در آن دوران را حمایت می کرد و مقاله می نوشت. در سال 1849 او در قیامِ درسدن فعال بود ، زمانی که قیام شکست خورد حکم دستگیری او صادر شد .
باعث شد او از آلمان فرار کند و قیامی که علیه دربارِ درسدن (مرکز ایالت زاکسن آلمان بود) شکست خورده بود و باعث شد اجرایِ اپرای لوهنگرین هم انجام نشود و او امیدی به ماندن در آلمان نداشت .
اپرای لوهنگرین با اجرای فرانتس لیست می خواست اجرا شود .
واگنر تبعید شد و تا 15 سال قرار بود که اثری ننویسد و تا سال 1858 در شهر زوریخ سوئیس زندگی می کرد .
واگنر نمی توانست آهنگسازی را کنار بگذارد در نتیجه او به کارگردانِ اصلی کنسرتهای انجمن فیلارمونیک لندن تبدیل شد. (بعدها انجمن سلطنتی فیلارمونیک)
آشنایی او با زیگفرید قهرمانِ افسانه ای آلمانی ها باعث شد واگنر ایده های زیادی برای موسیقی خود فراهم کند .
واگنر با خواندن افسانه زیگفرید و اسطورههای نورس مبنایِ احتمالی برای نوشتن یک اپرا را یافت .
واگنر که به انقلابِ افسانه هم تبارِ خود زیگفرید اعتقاد داشت باعث شد در مسیرِ او حرکت کند و چندین اثر با الهام از انقلابِ آلمانی زیگفرید نوشت.
از سال 1849 تا 1852 او آثار اصلی خود را تولید کرد: Die Kunst und die Revolution (هنر و انقلاب)، Das Kunstwerk der Zukunft (اثر هنری آینده)، Eine Mitteilung an meine Freunde (ارتباط با دوستانم)
در سال 1852 او به شعر های الهام گرفته شده از زیگفرید 3 شعر اضافه کرد .
تمامِ این الهامات سبب شد تا او اپرای حلقه نیبلونگ ، همچنین Das Rheingold ( طلای راین) ، Die Walküre ، زیگفرید جوان که بعد ها زیگفرید هم نامیده شد و در نهایت Götterdämmerung ( گرگ و میش خدایان ) نام گرفت .
اپرای حلقه باعث شد پختگی واگنر برای عموم به نمایش درآمد ، پختگی او که از مطالعه اتفاقات اجتماعی در انتظار بودن یک دولت سوسیالیستی از بین بردن اپرا برای سرگرمی و پیدایش اپرا برای نخبگان صورت گرفت .
شکل هنری جدید آثارِ واگنر یک درام شاعرانه خواهد بود که با از اپرایِ حلقه شروع شد .
واگنر سبک خود را بلاخره پیدا کرد و به اوجِ اپرا رسید . توصیف شخصیت ها با استفاده از سمفونیک جداگانه برای هر شخصیت و فضاسازی فوق العاده دقیق برای تک تکِ اتفاقات نمایشنامه که هنوز در هیچ کدام از تکنولوِژی های کامپیوتری این امکان فراهم نشده است .
کامپیوتر و تکنولوژی هرچه قدر هم دارای قابلیت های مختلف باشند باز انسان باید آن را مدیریت کند . هیچ انسانی با اندیشه واگنر پدید نخواهد آمد فردی که در اپرا به اوج رسید و شخصیتی کاملاً مستقل و جدی داشت که ادامه دهنده راه بتهوون بود و هیچ وقت برای دربار و یا به سفارش موسیقی نمی نوشت .
می رسیم به اپرای تریستان و ایزولد شاهکارِ ریشارد واگنر .
در سالِ 1857 – 1859 واگنر مشغول ساخت این اپرا بود که در آن زمان واگنر شیفته فلسفه شوپنهاور شده بود .
او می خواست اپرای حلقه را به حالتی تعلیق شده درآورد با استفاده از ظرافت های هارمونیک و هیچگاه از لحاظ روحی موفق نشد چون فلسفه شوپنهاور آنقدر در زندگی واگنر تاثیر داشت تا او از همسر اولش مینا جدا شود و عاشقانه ای تلخ را بسازد که همان تریستان و ایزولد هست .
به دلیل ماجرای Wesendonk، زندگی در زوریخ بسیار شرم آور شده بود و او در سوئیس تریستان را تکمیل کرد .
لایتموتیف (در موسیقی، یک تِم یا موتیف تکرارشونده که برای تجسم یک شخصیت یا ذهنیت بهکار میرود.)
این اپرا ظرافت جدیدی را در استفاده او از لایتموتیف ها آشکار کرد، که در Das Rhinegold و Die Walküre واگنر عمدتاً برای توضیح کنش درام، از آن استفاده کرده بود. تأثیر تئوری شوپنهاور در مورد برتری موسیقی در میان هنرها، او را بر آن داشت که تعادلِ بیانی درامِ موسیقی را بیشتر به سمت موسیقی متمایل کند.
لایت موتیف ها به طور منظم با منابع نمایشی خود قابل شناسایی نبودند، اما با پیچیدگی روانشناختی به شیوه ای آزادانه کار می کردند.
در رابطه با واگنر و اپراهایش نوشتن قطعاً دشوار هست. ممنون از تمامی شما عزیزان که این مقاله ارزشمند را مطالعه می کنید همراهی شما عزیزان قطعاً باعث دلگرمی ماست .
در سال 1859 واگنر به پاریس رفت جایی که سالِ بعد نسخه اصلاحیه تانهاوزر با شکست مواجه شد ، اما در سال 1861 یک عفو به او داده شد تا به آلمان بازگردد . واگنر از پاریس به وین رفت و یک سال در آنجا ماند تا اپرای تریستان را تولید کند و متاسفانه به دلیل گیج شدن اجرا کنندگان و اعضای تولید این اپرا برای اجرا در وین تولید نشد.
واگنر تا سال 1864 در وین ماند و آنقدر اوضاع مالیش بهم ریخت که با وام گرفتن و پس ندادن آن ها مجدداً بی پول و بدهکار شد.
واگنر مجبور شد از وین فرار کند تا از زندانی شدن بخاطر بدهی جلوگیری کند . واگنر بدون یک پنی وارد اشتوتگارت شد مردی 51 ساله بدون آینده تقریباً در آخرای عمرش.
ناگهان معجزه ای رخ داد و واگنر مجدداً به موسیقی بازگشت . واگنر همیشه به دلیل داشتن شخصیتی جذاب ، نبوغی آشکار و یکپارچگی هنری خود دوستانی با نفوذ داشت .
یکی از آن دوست ها لویی دوم، جوانی 18 ساله، بر تخت سلطنت باواریا نشست. او از ستایشگران هنر واگنر بود و اپرای حلقه را بسیار دوست می داشت . او از واگنر دعوت کرد به مونیخ بیاید و کارِ اپرای حلقه را به پایان برساند .
پادشاه او را در ویلایی قرار داد به مدت شش سال تا اپراهای خود را کامل و اجرا کند . از سال 1865 تا 1870 او درگیر اجرا و اصلاح کردن اپراهای خود بود .
از آنجایی که واگنر خود را شخصیتی افسانه ای توصیف می کرد و می گفت : تمامِ جهان باید از وجودِ من سپاسگزار باشند در کل خود را انسانِ برتر می دانست این امر سبب شد تا در کارهای شاهزاده و دربار نیز دخالت کند .
او دچار بدهی شد اما اینبار عاشقِ دختر فرانتس لیست شد . بله فرانتس لیست پیانیست چیره دست مجارستانی ناگهان دخترش را عاشق واگنر دید.
دختر واگنر از همسرش جدا شد و با واگنر ازدواج کرد در سال 1870 و در همان سال 3 فرزند به دنیا آورد به نامِ ایزولد ، ایوا و زیگفرید که برگرفته از افسانهِ های آلمانیست .
در سالِ 1869 واگنر کار بر روی اپرای حلقه را آغاز کرد با پادشاه توافق شده بود از قبل که این اپرا در مونیخ اجرا شود.
اما واگنر این توافق را زیر پا گذاشت و متقاعد شد که باید نوع جدیدی از تئاتر برای این منظور ساخته شود.
او پس از کشف مکان مناسبی در شهر بایرویت باواریا، به آلمان سفر کرد، کنسرت هایی را برای جمع آوری سرمایه و تشویق تشکیل انجمن هایی برای حمایت از این طرح برگزار کرد و در سال 1872 سنگ بنای آن گذاشته شد. در سال 1874 واگنر به خانه ای در بایروث نقل مکان کرد که آن را وانفرید (“صلح از توهم”) نامید. با وجود مشکلات عظیم هنری، اداری و مالی، این پروژه گسترده سرانجام محقق شد. پادشاه، که وانفرید را برای واگنر فراهم کرده بود، مبلغ قابل توجهی کمک کرد و وامهای رهنی که بعداً توسط حق امتیاز پرداخت شد، جمعآوری شد. همه چیز فراهم شد تا واگنر اپرای حلقه را با رضایت تمامِ خود اجرا کند .
اولین اجرای پیروزمندانه اپرای حلقه در تاریخ 17 اوت 1876 بود.
واگنر بقیه عمر خود را در وانفرید گذراند و در سال 1877 از لندن بازدید کرد تا یک سری کنسرت های موفق برگزار کند و سپس چندین کنسرت در ایتالیا ساخت.
در این سالها، او آخرین اثر خود، اپرای (پارسیفال) را ساخت که در سال 1877 آغاز شد و در سال 1882 در بایروث تولید شد. او همچنین زندگی نامه خود را به نام Mein Leben (زندگی من) که در سال 1865 آغاز شده بود را به همسرش دیکته کرد. او در اوج شهرت خود بر اثر نارسایی قلبی درگذشت و در محوطه وانفرید در مقبره ای که خودش آماده کرده بود به خاک سپرده شد. از آن زمان بهجز وقفههای ناشی از جنگهای جهانی اول و دوم، فستاشپیلههاوس (جشنوارههای سالانه) آثار واگنر را برگزار میکند.
واگنر در تنظیم شعر اپرا، از تسلط خود استفاده کرد برای ساخت و ساز در بزرگ ترین اپراهای خود که از مطالعه بتهوون آموخته بود. واگنر با موسیقی خود رستگاری در عشق را تثبیت کرد که قطعاً هدف اصلی او همین بود .
واگنر همانطور که نیچه دوست صمیمی او در کتابِ حکمت شادان می گوید : واگنر تسلیمِ شور و حالِ فلسفه شوپنهاور قرار گرفت و به کلی مسیر زندگیش تباه شد و واگنر بر خلاف فلسفه شوپنهاور موسیقی می نوشت همان رسیدن به احساس و رستگاری در عشق.