آواز نوشیدنی غم زمین اثری از گوستاو مالر به رهبری برنستاین کمپانی سونی

می دانید مشکل بزرگ ما انسان ها در چیست ؟ عموماً سعی می کنیم رو در روی نیستی قرار بگیریم تا به خودمان می اندیشیم متوجه می شویم پایان عمر نزدیک است و اکنون این خبر تلخ وجودمان را فرا می گیرد : شما در مقابل جهان نبوده اید بلکه الان فرصتش رسیده که راه رفتن و ایستادن را بیاموزید !

اکنون شراب را بردارید! حالا دوستان وقتشه! لیوان های طلایی خود را به انتهای آب بریزید ، زندگی تاریک است ، مرگ هم همینطور. (بخشی از متن این اثر)

تصور کنید تا چه میزان فشار روانی و روحی را انسان باید تجربه کند تا حاصل آن موسیقی با عنوان آواز زمین و اعتراض به جهان باشد!
امروز زادروز گوستاو مالر است ، اما به نظرم هر روز زادروز اوست ، در کل فرصتی شد تا اولین اثر از مجموعه ی شش قطعه ی آواز زمین را برایتان معرفی کنیم .

مالر چند سال بود که در غم بی پایان زندگی می کرد ، از دست دادن دختر چهار ساله اش و بیماری قلبی کشنده ی خودش خبری بی نهایت غم انگیز برایش بود ، در این میان اختلافات او با آلما همسرش آزارش می داد ، چه چیزی می توانست او را آرام کند ؟
زمانی که پزشک مالر به او توصیه کرد استراحت کند ، او بیشتر خود را مشغول به نوشتن موسیقی کرد ، بسیاری از بیماری ها هنوز کشف نشده باقی مانده اند ، هیچ کسی جز مالر نمی دانست این موسیقی و آهنگسازی است که او را از شرایط تلخ آن روزهایش نجات می دهد.

مالر آهنگساز این اثر اعتقاد داشت اگر بخواهم راه بازگشت به خودم را پیدا کنم باید وحشت تنهایی را بپذیرم ، پس شما عزیزان هم اکنون شنونده ی وحشت تنهایی هستید.

باور کنید شش آواز این مجموعه با عنوان آواز زمین به بسیاری از موضوعات می پردازد مانند : دوران عاشقی و پاییز تا شور یا نشاط جوانی که چگونه از دست می رود ، در نهایت انتهای مجموعه ی آواز زمین مالر با خداحافظی تلخِ جهان به پایان می رسد ، در اینجا بود که راهپیمایی مرگ در موسیقی شکل گرفت و مالر قبل از نوشتن سمفونی نهم آنچه را که می خواست نوشت.

متن اثر

Schon winkt der Wein im goldnen Pokale, –
Doch trinkt noch nicht, erst sing’ ich euch ein Lied!
Das Lied vom Kummer
Soll auflachend in die Seele euch klingen.
Wenn der Kummer naht,
Liegen wüst die Gärten der Seele,
Welkt hin und stirbt die Freude, der Gesang.
Dunkel ist das Leben, ist der Tod.

Herr dieses Hauses!
Dein Keller birgt die Fülle des goldenen Weins!
Hier, diese Laute nenn’ ich mein!
Die Laute schlagen und die Gläser leeren,
Das sind die Dinge, die zusammenpassen!
Ein voller Becher Weins zur rechten Zeit
Ist mehr wert als alle Reiche dieser Erde.
Dunkel is das Leben, ist der Tod.

Das Firmament blaut ewig und die Erde
Wird lange fest stehn und aufblühn im Lenz.
Du aber, Mensch, wie lang lebst denn du?
Nicht hundert Jahre darfst du dich ergötzen
An all dem morschen Tande dieser Erde!

Seht dort hinab! Im Mondschein auf den Gräbern
Hockt eine wild-gespenstische Gestalt.
Ein Aff’ ist’s! Hört ihr, wie sein Heulen
Hinausgellt in den süßen Duft des Lebens!
Jetzt nehmt den Wein! Jetzt ist es Zeit, Genossen!
Leert eure goldnen Becher zu Grund!
Dunkel ist das Leben, ist der Tod!