اپرای پارسیفال اکت اول بخش Verwandlungsmusik اثری بسیار مهم از ریشارد واگنر

یکی از دشوار ترین اتفاقات نوشتن درباره ی واگنر است ، تجربه ای خاص و والاتر از آنچه که در پیرامون ما می گذرد طبیعتاً به آسانی قابل شرح دادن نیست زیرا هیچ هنرمندی را نمی یابم افسانه آفرین تر از واگنر.

اُپرای پارسیفال آخرین اپرای واگنر است و بخشی از اکت یا بخش اول آن را می شنوید با عنوان : دگرگونی موسیقی.

بسیاری بر این باورند موسیقی واگنر احتیاج به پیش نیاز های عظیمی ندارد اما به عقیده ی من اینطور نیست چون باید حد امکان سرود نیبلونگ ها را بخوانید تا بخش عظیمی از آثار واگنر برایتان قابل ستایش شود درست خواندید موسیقی واگنر را باید ستایش کرد زیرا واگنر به افسانه های قبل از مسیحیت پرداخت و با ساختن چند قسمت از اپرای حلقه توانست نام خود را کنار افسانه های آلمانی و جهان هنر تثبیت کند.

ژاک بارزون مورخ آمریکایی در یکی از کتاب های خود واگنر را به عنوان یکی از سه شخصیت برتر قرن نوزدهم قرار داد شاید دلیل آن عملکرد اندیشه ی واگنر بود همان از بین بردن قدرت طلبی و پذیرفتن نیروی آسمانی عشق .

تاثیر انکار ناپذیر موسیقی واگنر در جهان فرهنگ و هنر تا آن جا پیش می رود که در جهانی دیگر افسانه هایی افسانه آفرین مانند واگنر رشد خواهند کرد، تصور کنید کلود دبوسی هنگام شنیدن این اپرا (پارسیفال) از شدت احساسات والای آن گریه کرد ، اتفاقاً یکی از دلایل اختلاف نیچه با واگنر همین اثر و اپرای پارسیفال می باشد .

واگنر از سمبل های مذهبی استفاده کرد تا پیام نهایی اپرای حلقه را به اتمام برساند : رستگاری و سعادت تنها از عشق پیروی می کنند نه چیزی دیگر .

واگنر در مقابل تمامی آهنگسازان ایستاد تا آنجا که قامت ایستادگی اش والاتر از هر اندیشه ای می تواند باشد ، در دوران قرون وسطی آهنگسازان تنها در مسیر خدمت گذاری به کلیسا و آثار مورد تایید آن ها بودند در کنار آن امرار معاش برایشان بسیار اهمیت داشت اما واگنر استقلال طلبی خاصی را پرورش داد که پس از او هیچ هنرمندی توان درکش را نیافت .

ریشارد واگنر برای من بیش از هر چیز اهمیت دارد مدت هاست به این نتیجه رسیده ام :
برای لذت یا درک موسیقی واگنر باید فراتر از مطالعات یا دانش موسیقی باشید ، جهان بینی و روحتان مانند افسانه ها باشد ، سرآغاز جهانی سوزان را باید متحمل شوید و به راستی که اگر قرار باشد دنیای هنر چراغی باشد بر روح خاموش انسان ها واگنر خورشید نجات بخش و ابدی آن خواهد بود .

پلی لیست بهترین آثار تاریخ اپرا در رسانه طرفداران موسیقی کلاسیک

این پلی لیست با برترین اجراها ، پلی لیستی بسیار متفاوت و تخصصی برای شما همراهان گرامی است ، تعداد آثار مشخص نیست با توجه به حمایت شما عزیزان و ثبت اشتراک ، آثار اضافه خواهد شد .

اگر به دنبال آثار بسیار لذت بخش و خاص اپرا هستید ، این پلی لیست مخصوص شما عزیزان می باشد.

حتماََ نظرات ارزشمندتان را در بخش دیدگاه وب سایت بنویسید

موسیقی جنایت و مکافات از جوزپه وردی با رهبری هربرت فون کارایان کیفیت فلک

موسیقی جنایت و مکافات همین است و بس ، جز این جنایت و مجازات هایش را همگی در درون تجربه کرده ایم ( کپشن بسیار مهم )

باید پذیرفت همه چیز دست خود آدم است اما به علت بزدلی محض همه چیز از چنگش می لغزد ، این یک اصل بدیهی است .
از خودم می پرسم مردم از چه چیز بیشتر می ترسند؟ برداشتن گامی تازه ، حرفی تازه ، از همین است که بیشترین ترس را دارند .

آدم به همه چیز عادت می کند ، ای پست فطرت!

چگونه این را شرح دهم یا بنویسم ناگهان بی اختیار باید مانند مرثیه ی وردی فریاد کنم ، واقعاً اگر انسان در واقع پست فطرت نباشد – در کل ، یعنی همه ی نوع بشر – در این صورت بقیه ی چیز ها پیش داوری محض است ، ترس تلقین شده و هیچ مانعی نیست و درست همین طور هم باید باشد .

برای شناخت یک آدم باید به تدریج و با احتیاط به او نزدیک شد اما شما سروران من بگویید چگونه باید هنر را شناخت ؟

درست لحظه ای که به عقل و احتیاط بیش ترین نیاز را داریم ، این تیرگی عقل و سستی اراده مانند بیماری بر انسان چیره می شود ، به تدریج رشد می کند و اندکی پیش از ارتکاب جنایت به اوج می رسد مانند این موسیقی از وردی.

باید بی اعتماد بود به خویشتن شاید رمز گشودن این معمای عجیب همین باشد ، دروغ گفتن به شیوه ی خاص خود آدم تقریباً بهتر از راست گفتن به شیوه ی کسی دیگر است ؛ در حالت اول شما یک انسانید ، در حالت دوم – بهتر از یک طوطی نیستید ! حقیقت از بین نمی رود . اما ممکن است دست و پای زندگی بسته شود ؛ نمونه هایش هست . خوب ، همه ما الان کجای کار هستیم ؟ در زمینه ی علم ، پیشرفت ، اندیشه ، اختراع ، آرمان ها، آرزوها ، لیبرالیسم ، عقل ، تجربه و هر چیز ، هر چیز ، هر چیز ، همگی ، بی استثنا، هنوز در کلاس اول نشسته ایم ! دوست داریم با اتکا به عقل آدم های دیگر گذران کنیم – به این عادت کرده ایم ! درستِ؟ درست نمی گویم ؟

در کل دوستان من رفتار هوشمندانه به چیزی بیش از هوش نیاز دارد و آن هنر است ، به همین دلیل است باهوشان بی کرانی در این جهان زیسته اند اما چرا موسیقی وردی ؟ طبیعتاً او با اپرا و رکوئیم های خود ستایش گری ابدی اش را به جهان هنر ابراز کرد.

کپشن برگفته از صفحات جنایت و مکافات داستایفسکی بود . (صفحه های ۱۸ ، ۴۷ ، ۴۸ ، ۶۶ ، ۱۰۵ ، ۱۵۹ ، ۲۷۰ از ترجمه ی احد علیقلیان)

اپرای توسکا اکت اول جاکومو پوچینی با اجرای هربرت فون کارایان و جوزپه دی استفانو از کمپانی دکا کلاسیک

نکته : بعد از تهیه اشتراک دسترسی به بخش دانلود و پخش آنلاین تمامی آثار خواهید داشت

اپرای توسکا پرده سوم با صدای پاواروتی و جوزپه دی استفانو ( رهبری هربرت فون کارایان کمپانی دکا کلاسیک )

انسانی که روحش رنجیده هیچ ترسی از شکنجه شدن جسمش ندارد ، چرا شمشیر زهر آلود طبیعت عاشقان را هدف می گیرد؟

لحظه ای که رویای عاشقی در انسانی بمیرد ، چه اتفاقی می افتد ؟ با قلمی زهرآگین باید بنویسم : “مهربان ترین انسان تبدیل به خطرناک ترین می شود”

اگر مقداری توجه داشته باشید هنگامی که قدرت اندیشه از انسان گرفته شود ، هیچ استدلالی برای آن قابل پذیرش نیست ، مانندِ زخم جسم نیست که پس از گذشت زمانی التیام یابد.
با شجاعت تمام از شما عزیزان می پرسم آیا فردِ عاشق می تواند زخم های روح معشوق خود را ببیند ؟

در این میان لحظاتی سپری می شود که شاید درک آن برای انسان هایی که عاشق نشده اند سخت باشد ، مهم نیست تعریف عشق برای هر فرد چه می تواند باشد ، اصل در این است که اگر در بدترین حالت ، عشق تبدیل به رویا شد ، آن رویا مانند اپرای توسکا از پوچینی نمیرد.

در این بخش از اپرای توسکا پوچینی با اَکت پاواروتی شاهد این موضوع هستیم که تا چه میزان انسان می تواند بی تاب شود از چه؟ از زمانی که رویای عشقش از بین رفته باشد.

بسیاری از ما انسان ها مانند اسکارپیا هستیم ، همان رقیب عشقی کاوارادوسی ، که توسکا را او کشت ، منتهی ما با کلمات انسان ها را می کشیم ، همیشه نباید شمشیر یا وسیله ای همراهمان باشد !

این موضوع بسیار من را آزار می دهد ، با اینکه در دوره ی به ظاهر مدرن زندگی می کنیم کمتر کسی می توان یافت که بحران حسادت در او وجود نداشته باشد ، حال این بحران در عاشقی به اوج خود می رسد ، اگر کمی فکر می کردیم که هر کلمه از سخنان ما تا چه میزان می تواند در رویای عاشقی انسانی دیگر تاثیر گذار باشد با مهربانی تمام خلوص پاک عاشقی را به عاشقان هدیه می کردیم .

در غیر این صورت همراه انتقام گیری طبیعت می شویم از چه می خواهیم انتقام بگیریم؟ زمانه ی عجیبی است شاید رنجیدن انسانی دیگر ما را شاد می کند! البته هیچ چیز عجیب نیست ، با اینکه عاشقی تعریف مشخصی ندارد اما در این جهان فعلی با بحران های آن در بدترین دوران عاشقی زیست می کنیم ، این اثر را برای فردی بفرستید که کمی از زخم های روح شما مطلع است .

نکته : پس از تهیه اشتراک دسترسی به بخش دانلود و پخش آنلاین تمامی آثار را خواهید داشت

اپرای Die Walkure ( دی والکوری ) ریشارد واگنر : Act Ii Vorspiel – Nun Zäume Dein Roß با رهبری هربرت فون کارایان

موسیقی واگنر و اندیشه نیچه مانند گودالی از دانستن است که فقط ترس از آن نصیبم می شود .

اصلاً انتظار ندارم از این پست خوشتان بیاید ، چون قرار است کمی رنج بکشیم ، به راستی رنج ؟
این واژه فراتر از درک و بحث در دنیای مجازی است ، اما موسیقی واگنر و سردرد های همیشگی نیچه ، می تواند دلیلی بر اعتقاد به واژه ی «ابر انسان» باشد .

واگنر بارها اشاره کرد که تمام دنیا به من بدهکاره ، این موضوع اصلاً مورد رضایت یا خوشنودی علاقه مندان دنیای هنر نیست چون قطعاً در نگاه اول محدود سازی هنر را ایجاد خواهد کرد اما اگر نگاهی دقیق داشته باشیم ، اپرا قبل از واگنر جهانی بدون افسانه بود ، به نوعی اپرا : اعتماد به نفس نداشت .

مشخص است چون اپرا در دوره باروک و حتی کلاسیک ، موضوع افسانه ای نداشت و بیشتر از داستان های عامیانه یا رمانتیک اقتباس می شد به ویژه شاهزادگان خوش گذران و جامعه ی اشرافی تعیین گر بخش بزرگی از موسیقی با نام اپرا بودند .

در نتیجه باید معتقد بود که سراسر اپرا بسیار مختصر و کوتاه تر از اپرای حلقه واگنر است ، تمام اپراهای بلینی ، آلبینونی ، چایکوفسکی ، پوچینی ، آلساندرو اسکارلاتی و بسیاری از آهنگسازان دیگر را شنیده ام اما سوالی دارم از شما عزیزان ، بنظرتون هدف نوشتن یک اثر هنری مهم است یا تنها اشتیاق به آن کافیست ؟

تفاوت اپرای واگنر دقیقاً در این موضوع خلاصه می شود ، واگنر اصلاً علاقه مند نبود مانند موتسارت یا هایدن برای دربار یا پادشاهان موسیقی بنویسد ، جهان او مانند افسانه های اپراهایش است ، حتی نام فرزندش را زیگفرید نام قهرمان افسانه اش گذاشت ، طبیعی است وقتی او خودش را با آهنگسازان دیگر مقایسه می کند ، کاملاً باید به او حق داد که این نگرش را داشته باشد .

باید قبول کرد ، هیچ هنرمند یا جامعه ای نمی تواند به موسیقی کلاسیک آسیب بزند .

هزاران اثر هنری به ظاهر مهم در جهان خلق می شوند اما این چه ارتباطی با جهان واگنر دارد ؟ از این بابت بسیار خوشنودم که موسیقی واگنر در گذر زمان مانند دوره باروک حتی رنسانس عظمتش بیشتر و درکش کمتر می شود ، چگونه اینطور می شود ؟ کاملاً مشخص است همین الان در سراسر جهان این اثر را پخش کنید کمتر از یک درصد افراد کل جهان می توانند بگویند که این اثر برای واگنر است آن هم بعید می دانم قطعاً درصد بالایی است حتی همان یک درصد .

به طور کلی چرا از واگنر و نیچه پستی را منتشر می کنیم ، افسانه ی زنان دی والکوری همان اساطیر اسکاندیناوی چه ارتباطی با جهان فعلی دارد ؟

این آثار باعث پدیدار شدن این موضوع می شود :
احترام به خویشتن ، این احترام به روح‌ والای انسان است که بی میلی را به سوی میل یا خواستن می کشاند ، همان خواستن های طولانی و نرسیدن های عظیم !

واگنر تمام عمر خود بدهکار بود و با رنج تبعید و دوری از وطن روبرو شد اما با اینکه محکوم شده بود و اجازه نداشت موسیقی بنویسد شروع کرد به نوشتن متن های اپرایش ، آخرین لحظه های زندگی را با آرزوی تاسیس سالنی برای نمایش اپرایش گذراند و البته توانست احداث کند برای اپرای پارسیفال .

در نهایت پذیرش رنج اولین انقلابی است که موسیقی واگنر باعث پیدایش آن در روح انسان می شود ، در کنار موسیقی واگنر اگر اندیشه ی نیچه با توجه به آثارش را در نظر داشته باشید ، تبدیل به ابر انسانی خواهید شد که از هیچکدام نمی ترسد چرا ؟ چون انسان با شناخت از خود با جهان روبرو می شود و افسانه ی واگنر پیروزی بر جهان را فراهم می سازد .

نکته : بعد از تهیه اشتراک دسترسی به پخش آنلاین و بخش دانلود تمامی آثار خواهید داشت

Nesson dorma آریایی از اپرای Turandot جاکومو پوچینی با صدای بی نظیر لوچیانو پاواروتی

Nesson dorma آریایی از اپرای Turandot جاکومو پوچینی با صدای بی نظیر پاواروتی

این اپرا داستان شخصیتی به نام کالاف که عاشق پرنسس زیبا اما سَرد با نام ( توراندوت ) می شود را ابراز می کند . هر مردی که بخواهد با توراندوت ازدواج کند باید ابتدا به سه معمای او پاسخ دهد. اگر شکست بخورد سَرَش را می بُرند. در این آریا ، کالاف اطمینان پیروزمندانه خود را از برنده شدن شاهزاده خانم ابراز می کند.

ترجمه کامل این اثر :

!Nessun dorma! Nessun dorma
هیچکس نمی‌خوابد! هیچکس نمی‌خوابد!
Tu pure, o Principessa
تو هم همینطور, آه شاهزاده خانم
nella tua fredda stanza
در اتاق سردت
guardi le stelle che tremano
به لرزش ستارگان بنگر
!d’amore e di speranza
با عشق و امید!
♪♪♪
Ma il mio mistero è chiuso in me
اما اسرار من در درونم پنهان است
il nome mio nessun saprà
نام مرا هیچ‌کس نمی‌داند
No, No! Sulla tua bocca lo dirò
نه, نه, تنها روی لبانت آن را خواهم گفت
!quando la luce splenderà
زمانی که خورشید بدرخشد
Ed il mio bacio scioglierà
و بوسه من خواهد شکست
!il silenzio che ti fa mia
سکوتی که باعث می شود تو مال من شوی!
♪♪♪
Il nome suo nessun saprà
هیچ‌کس نام او را نمی‌داند
E noi dovrem, ahimè, morir, morir
و ما افسوس باید بمیریم
♪♪♪
!Dilegua, o notte! Tramontate, stelle
آه ای شب، برو، ستاره‌هایت را بچین
!Tramontate, stelle! All’alba vincerò
ستاره هایت را بچین! در سپیده دم من خواهم برد
!Vincerò! Vincerò
پیروز خواهم شد! پیروز خواهم شد!

حتماََ نظرات ارزشمندتان را در بخش دیدگاه وب سایت بنویسید

اپرای Die Walküre اکت اول بخش Orchestervorspiel شاهکاری از ریشارد واگنر

جهان اگر کوهی جهنمی باشد ریشارد واگنر منبع فوران است .
فورانی که آتش اعتراض به جهان خواهد بود!

هنرمندان اندکی هستند که شجاعت روبرو شدن با جهان افسانه ها را داشته باشند ، ریشارد واگنر یکی از والاترین آنهاست.

زمانی که موسیقی واگنر را بررسی می کنم به خودم این اجازه را می دهم تا آخرین لحظه های زندگی ام برای درکی هر چند ناچیز و کوتاه (در مقایسه با درک واگنر از آثارش) درباره ی موسیقی والای او تلاش کنم .

برای من رسیدن به مقامِ درک موسیقی او ، از هر چیزی بیشتر اهمیت دارد ، باور کنید تعدادی بیشمار از هنرمندان جهان از 150 سال پیش تلاش کرده اند تا جایگاهی در دنیای هنر مانند واگنر داشته باشند .
مشخص است که نمی شود ، نوع زیستن و الهامات او دیگر در این هستی وجود ندارد و روز به روز جهان او بزرگتر و جهان ما کوچک تر می شود.

گاهی اوقات هدف در دنیای هنر ، لذتی لحظه ای یا آرامش می تواند باشد اما موسیقی واگنر تمام احساسات پنهان آدمی را پوشش می دهد آن هم با افسانه هایی که به تنهایی خودش آن هارا آفرید و جاودانه کرد .

شنیدن اپرای حلقه واگنر (تمام آن چهار قسمت) بیش از 15 ساعت طول می کشد و هر هفته این 15 ساعت را می شنونم به این نتیجه رسیده ام که دیگر سلیقه ام با گذر زمان هم تغییر نخواهد کرد ، چه اثر یا هنری می تواند از آثار افسانه ای او برایم ارزشمند تر باشد ؟

حتی جهان ادبیات هم مدتی طولانیست که در مقایسه با آثار واگنر برایم کم اهمیت شده ، اگر نیروی آسمانی عشق را با نمایشنامه های شکسپیر قرار باشد که بشناسم ، ترجیح می دهم با زیگفرید و دی والکوری واگنر این احساس را تجربه کنم .

صحبت از واگنر و جهان او در فضای مجازی و عمومیت آن اصلاً مورد پسندم نیست ، آرزو دارم در تالار اپرای بایروت آلمان همان جایی که این اپرا اجرا شد در سال 1870 از واگنر بشنوم و بنویسم .

متاسفانه یا خوشبختانه واگنر برای من بیش از هر چیز اهمیت دارد مدت هاست به این نتیجه رسیده ام :
برای لذت یا درک موسیقی واگنر باید فراتر از مطالعات یا دانش موسیقی باشید ، جهان بینی و روحتان مانند افسانه ها باشد ، سرآغاز جهانی سوزان را باید متحمل شد به راستی که اگر قرار باشد دنیای هنر چراغی باشد بر روح خاموش انسان ها واگنر خورشید نجات بخش و ابدی آن خواهد بود .