نوعی ترس پنهان در عاشق شدن وجود دارد که اگر این ترس بر دو معشوق فاش شود هیچگاه به یکدیگر نخواهند رسید .
آیا راهی برای حل این ترس وجود دارد ؟ باید وارد جهان هنر شد تا از رنجی عظیم رهایی یافت ، مطمئن باشید یوهانس برامس یا چایکوفسکی و حتی مالر اگر جهان موسیقی را نداشتند چه زندگی دشوار و ملال آوری را باید متحمل می شدند.
یوهانس برامس هیچ وقت به کلارا شومان آنطور که انتظار داشت نرسید و شاید این نرسیدن های او به معشوقش باعث شد آثاری در ظاهر رمانتیک اما پر از گِلایه و افسوس را خلق کند .
سمفونی سوم و پیانو کنسرتو اول برامس اوج شکوفایی دوره رمانتیک و البته تکیه بر دوران کلاسیک است مانند تمام آثار برامس اما باید باور کرد که موسیقی برامس در کنار شور و هیجان همیشگی اش نوعی ترس از عاشق شدن را به تصویر می کشد ، مانند این اثر که برامس گفت : پرتره ای ملایم از تو می کشم کلارا
اگرچه ظاهراً ملایم به نظر می رسد اما تلخی نرسیدن نیاز به باور کردن ندارد کافیست چندین بار در زمان های متفاوت پیانو کنسرتو برامس را بشنوید آن وقت زمانی خواهد رسید که پُرتره ای ملایم تبدیل به خشم خواهد شد .
همه چیز از آنجایی شروع شد که برامس پس از مرگ همسر کلارا ( روبرت شومان ) برای محبت و یاری خانواده او تلاش کرد تا نبود حضور روبرت برایشان کمتر احساس شود ، در هیچ متنی نوشته نشده که دقیقاً برامس از کلارا چه می خواسته یا احساسشان به چه شکل بوده اما قطعاً تمام جهان بر این باورند که آثار رمانتیک برامس بسیار ارتباط به معشوق پنهان خود یعنی کلارا دارد.
در نهایت این را می دانم که بارها کلارا نوشته بود : من او را مانند یک پسر دوست دارم . ( برامس )
از آنجا که ۱۴ سال کلارا بزرگتر از برامس بود شاید احساسی که برامس به او داشت را نمی فهمید در هر صورت رابطه ای پنهان بین کلارا و برامس وجود داشت .