بلند آواز ترین مقام رنج به انسانی داده خواهد شد که در مقابل دروازه ی ابدیت خودش را انکار کند ، تمام ترس من از همین است که قبل از مرگ ، چه چیز های جدیدی خواهم آموخت ؟
مشکل اینجاست که انسان یک بار بیشتر تجربه ی زیستی ندارد اما مگر می توان همه چیز را به یکباره آموخت ؟
دلیل ترکیب موسیقی گریگ و اثری از ونگوگ را در ادامه شرح خواهم داد اما باید به موضوعی بسیار مهم اشاره کنم : اکنون نه می دانیم مقام رنج چیست نه آشنا هستیم با دروازه ی ابدیت ، پس این دنیا جهنمی است بر روح پاک انسان!
سروران من ترس بزرگی دارم ، ترس من از واژه ی عظیم سرانجام ناشی می شود باید باور کرد بسیاری از لحظات به سرانجام ارتباط دارد ، اگر نتوانستیم جهنم درونمان را از خودمان دور سازیم باید آمادهی دوزخی باشیم که سرانجام ما را خواهد یافت و هیچ گریزی نیست شاید ونگوگ دو ماه قبل از مرگش به این حکمت پنهان می اندیشید ، این نامحدود بودن جهان هنر در مقابل آن عمر زیستی محدود انسان ، چه چیزی را می تواند حاصل کند ؟ بسیاری می گویند معجزاتی در جهان هنر است که کمتر کسی می تواند آن را درک کند اتفاقاً عکس این موضوع صحت دارد و زمانی به آن معتقد خواهیم بود که مقام رنج برایمان انگیزه ای عظیم در مقابل نیروی آسمانی عشق باشد ، تقابل این دو به روح والای شما بستگی دارد و تعجب می کنم که چرا باید این ها را در اینجا بنویسم یا اصلاً چه کسی را می توان یافت که واژه ی نیروی آسمانی عشق برایش بلند آواز تر از دروازه ی ابدیت باشد ؟
روزی خواهد رسید که برای عبور از دروازه ی ابدیت هراسی نخواهید داشت چون جهان هنر در مقابل یا دشمن روح پاک انسان نیست بلکه در جستجوی آرامش شما در میان روح آزرده تان است یکی از دلایل ماندگاری ونگوگ همین موضوع می باشد رهایی از قضاوت های بیگانه نسبت به خود و آزاد کردن روح والای خویش به کمک جهان آسمانی هنر.
چند ماه پیش با آثار لودویگ هولبرگ نویسنده و فیلسوف نروژی آشنا شدم نمایشنامه های بسیاری از او خواندم و در این میان متوجه شدم ادوارد گریگ مجموعه ای برای هولبرگ نوشته که اکنون آن را می شنوید این دگرگونی کوتاه حاصل مطالعه ای پنهان و کاملاً معصومانه از جهان بی کران ادبیات نروژ و نقاشی ونگوگ همراه با موسیقی گریگ بود .