🔸ناخواسته صحبت کردن ، راهنمایی کردن ، نصیحت کردن ، ناخودآگاه آدم می کشد !
🔸شخصیت اصلی فیلم لویی مال به نام امید واهی سراسر محتاج و نیازمندِ باور خود است .
🔸انسانی که خودش را نفهمد و سرگردان باشد ، هیچ لذتی برایش معنا ندارد .
🔸تنها امید این مرد شخصیت اصلی این فیلم ، ترک کردن اعتیاد به الکل برای بازگشتِ همسر اولش است .
🔸هیچ وقت فکر نکردیم که ترک کردن ما فقط برای سود خودمان نیست ، انسان هیچوقت اجازه نداره روح و روان یک انسان رو به بازی بگیره برای منفعت خودش .
🔸خیابان های پاریس در اوج شلوغی برای موریس ورنه بازیگر اصلی این فیلم عذاب آور و پر از حس تنهایی هست ، چون او را به یادِ امیدی می اندازد که برایش کلی تلاش کرده بود ، غافل از اینکه امید واهی بوده و هیچ بازگشتی نخواهد داشت .
🔸در نهایت می رسیم به سخنِ اریک ساتی آهنگساز فرانسوی :
من از اینکه همیشه با قلبِ شکست خورده بمیرم خسته شده ام !
🔸چه قدر همه چیز در این فیلم هماهنگ هست ، تمام هدف و امید واهی لویی مال در این فیلم بر موسیقی و جمله اریک ساتی خلاصه خواهد شد .
🔸موسیقی چه قدر می تواند کمک کننده باشد برای لحظه ای تحمل کردن ، آرام شدن ، تنهایی را گرامی داشتن .
🔸این بار سوم هست که از این فیلم و موسیقی پست تهیه شده ، آرامشی که با این فیلم و موسیقی اریک ساتی به دست میارم باعث میشه مدت ها امید ، شور ، انگیزه در درونم ایجاد بشه برای فردی بهتر بودن ، شوپنهاور چه قدر درست می گفت :
اگر از خوشبختی کسی خوشنود نباشی ، هیچوقت خوشبخت نخواهی شد .
🔸اما بار ها شاهد هستیم همانند این فیلم که خوشبختی موریس ورنه به بازی گرفته میشه و همه چی به منفعت فردی دیگر گره خورده ، منافعی که از رنج فرد دیگر حاصل میشه !
🔸چه قدر برای موریس ورنه بازیگر اصلی این فیلم سخت خواهد بود که نمی داند از کجا دارد رنج می کشد !
🔸خوشبختی ارزان یا رنج متعالی ؟
با موسیقی و جهان کلاسیک رنج متعالی را انتخاب می کنم ، جهان برایم ثابت و بی معنا نخواهد بود.
🔸لذتی که فقط خودت از آن آگاهی چون از فکر و قلب خودت آشکار شده ، بدون معنا نمی توان در جهان کلاسیک ماندگار شد ، همیشه داشتن مسئله برای تمامی هنرمندان کلاسیک الزامی بوده و خواهد بود ، چون داشتن دغدغه و کمک کردن به فهمِ انسان نیازمند باور رنج و سختی های زندگی خواهد بود .