از تاریخ تولد و درگذشت بروکنر نخواهم نوشت همچنین اتریشی بودن او یا به دنیا آمدنش در آنزفلدن باعث نمی شود بروکنر را بهتر بشناسیم در نتیجه باید از آثار و موسیقی او نوشت تا آگاه شویم از تاثیرات و فُرم موسیقی بروکنر در دوران پسارمانیتک .

بروکنر آهنگساز خودآموخته ای بود و اولین حرفه اش در آهنگسازی نوازندگی اُرگ بود .

اولین اثری که از او به جا مانده است Mass Requiem نام دارد که در سال 1849 آن را نوشت .

بسیاری بر این باورند که بروکنر مذهبی نبود اما نمی توانیم زندگی هنری او را در کلیسای جامع لینتس نادیده بگیریم ، قطعاً آهنگسازی می توانست مدتی طولانی در آن کلیسا باشد که شرایط مذهبی بودنش مشخص باشد و تردیدی نسبت به ایمان خود به خداوند نداشته باشد. (در انتها به این موضوع خواهیم پرداخت)

داشتن لهجه ی شهرستانی بروکنر باعث می شد او مسخره کنند اما این اتفاق باعث نشد او خودش را برای رهایی از تمسخر هم رنگ دیگران کند در نتیجه آرام آرام تنهایی ارزشمندی برای خودش فراهم کرد تا آموزش ها و نوشتن موسیقی را به بهترین شکل انجام دهد .

بروکنر نمرات موسیقی عملی اش پایین تر از تئوری‌ بود شاید همین اتفاق باعث شد بروکنر تسلط بیشتری در فُرم موسیقی اش داشته باشد.

تمامی جهان بروکنر را با سمفونی هایش می شناسند در صورتی که او اولین سمفونی اش را وقتی چهل سالش بود نوشت ، حدود دو دهه فعالیت جدی در زمینه ی موسیقی داشت اما شجاعت نوشتن آثار عظیم ارکسترال را به خود نداد زیرا می دانست سمفونی و حتی اپرا و سایر آثار سازهای بادی بسیار ارزشمند هستند و نیازمند آگاهی خاصی از نوع شناخت و فرم زیبایی شناسی ، در جهان هنر است .

نمی توانید موسیقی سمفونیک مانند آثار بتهوون یا برامس بنویسید و مانند آن ها ماندگار شوید باید آثاری خلق کنید با دانش و فرم جدید خودتان تا تاثیر پذیری و افسانه آفرین باشید مانند واگنر و بروکنر.

ادوارد هانسلیک یکی از منتقدان جدی موسیقی کلاسیک و رمانتیک بود تا آنجا که وقتی فهمید بروکنر ستایش گر واگنر است و با یهود ستیزی واگنر مشکلی ندارد یکی از منتقدان و مخالفان اصلی موسیقی بروکنر شد.

جالب است بدانید که ادوارد هانسلیک از طرفداران موسیقی برامس بود همان مکتبی که خواستار تغییر ناپذیر بودن جهان کلاسیک بود ، آن ها بر این باور بودند که موسیقی یا مکتب کلاسیک آن قدر ها ارزشمند و بزرگ است که نباید ساختار اصلی آن را تغییر بدیم بلکه با الهام از بزرگان گذشته مانند بتهوون ، موتسارت و… شیوه ای نوین از زیبایی شناسی را پدید بیاریم در صورتی که واگنر و بروکنر اینطور نبودند.

کمتر کسی می تواند مخالفت خود را درباره ی بزرگیِ سمفونیست بودن بروکنر اعلام کند ، نوشتن نُه سمفونی عظیم و با شکوه ، تنها از آهنگسازانی بر میاید که دانش عظیمی داشته باشند چند صد صفحه نوشتن موسیقی طبیعتاً وسواس و دانش والایی را نیاز دارد.

ارادت بروکنر به واگنر هیچ لطفی برای مطبوعات موسیقی آن دوران نداشت به ویژه مطبوعات محافظه کار تا آنجا که سمفونی سوم بروکنر در سال 1877 مورد حمله قرار گرفت و بازخورد بسیار ضعیفی داشت همچنین مدتی طولانی در وین شنیده نشد ، موسیقی بروکنر را به عنوان موسیقی فاقد اعتماد به نفس معرفی می کردند و داستان هایی از مهربانی و فروتنی بروکنر مانند پذیرش انتقاد همکاران حتی دانش آموزان وجود دارد که میزان پذیرش انتقاد او را اثبات می کند.

با این حال موسیقی او مکرر تحقیر شد و او با تنهایی شدید ، به حرفه سمفونیک خود ادامه داد ، او در آرزوی عشق بود اما هرگز عشق را پیدا نکرد ، به عقیده ی من احساس او از هدفش در تنهایی مانند سنگ محکم بود.

برای بسیاری از شنوندگان ، این حس قوی از هدف داشتن موسیقی باعث شد موسیقی او را بسیار ارزشمند بدانند ، با گذشت زمان، اصالت و قدرت موسیقی بروکنر به رسمیت شناخته شد.

هانس ریشتر رهبر ارکستر یکی از مدافعان مهم موسیقی او در وین شد ، با اجرای سمفونی هفتم در سال 1884، در شهر نسبتاً مترقی لایپزیگ، قدرت و شناخت موسیقی بروکنر به طور جدی شروع به تغییر کرد ، اجراهای بعدی کرال-ارکستر Te Deum (1884) و سمفونی هشتم (1890) در وین بین منتقدان تقسیم شد.

با این وجود، واضح بود که بروکنر اکنون طرفداران زیادی در آن شهر دارد، در حالی که شهرت او در خارج از کشور همچنان رو به افزایش بود ، بروکنر که در آن زمان بسیار تشویق شده بود ، شروع به کار روی پروژه بلندپروازانه‌ای کرد: سمفونی نهم او که «به خدای عزیز» تقدیم شُد در واقع این اثر در مقیاس وسیعی طراحی شده بود قرار بود در یک «سرود ستایش» ارکسترال به اوج برسد اما هنگامی که بروکنر بیمار شد ، ویژگی‌های وسواسی او دوباره تقویت شد ، طبیعتاً می دانید بروکنر بسیار وسواسی بود تا آنجا که هر اثر را ساعت ها و ماه ها مورد بررسی قرار می داد در نهایت بروکنر به طور فزاینده ای حواس خود را به موومان ها یا آثار نوشته شده ی سمفونی نهم پَرت کرد.

برخی از دوستان نیز احساس کردند که ارادت مذهبی او به شیدایی حتی شوریدگی تبدیل شده هنگامی که بروکنر در سال 1896 درگذشت، در واقع سه موومان از چهار موومان سمفونی را تکمیل کرده بود ، بیشتر قسمت پایانی قابل اجرا بود اما «سرود ستایش» که بسیار مهم بود غیر قابل اجرا بود ، اکنون بسیاری از محققان بر این باورند که بروکنر هنگام مرگ بر روی صفحات پایانی کار می کرد و آنها توسط دشمنان موسیقی او به سرقت رفتند ، این واقعه احتمال وسوسه انگیزی را افزایش می دهد که ممکن است هنوز سرود ستایش در جایی وجود داشته باشد.

خوشبختانه، سه حرکت یا موومان کامل بسیار رضایت بخش است ، موومان سوم Adagio بسیار باشکوهِ و بروکنر از آن به عنوان «وداع با زندگی» (Abschied vom Leben) یاد کرد.

برای دریافت آثار منتخب بروکنر وارد لینک زیر شوید :

آثار منتخب بروکنر

بخوانید و در قسمت دیدگاه نظرات ارزشمندتان را برایمان به اشتراک بگذارید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *